آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 دیشب باران قرار با پنجره داشت روبوسی آبدار با پنجره داشت...

 

گوهر از سنگ است ، ما درّ گرانش كرده ايم

او چنين بوده ست اوّل ، ما چنانش كرده ايم

لعل زيباي بدخشان پاره سنگي بيش نيست

ما ز غفلت زينت تاج شهانش كرده ايم

فاش تر گويم: عروس چرخ جز يك ذرّه نيست

ما بلند آوازه ، خورشيد جهانش كرده ايم

سقف زيباي فلك را در شب يلداي تار

ما ز نور ديدگان ، اختر نشانش كرده ايم

من نمي نالم ز جور آسمان ، زيرا كه ما

اين كلاه تنگ را ، خود ، آسمانش كرده ايم

هيچ موجودي نبودي تا نشان از ما نبود

هر چه را باشد نشاني ، ما نشانش كرده ايم

اي كه گفتي: هست يغما را ريا سر تا به پا

نيست سر تا پا ريا ، ما امتحانش كرده ايم

 

****************************



تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 12:16 | نويسنده : زهره |

 لاله صحرايي
همراز جنون از دل سودایی خویشم

بازیگر اندیشه به تنهایی خویشم

بنما رهِ بازارچه ی بیخبران را

بر من که زیان دیده ی  دانایی خویشم

بس درّ ِ گران کز صدف خاطر من زاد

شاکر ز غنای دل دریایی خویشم

گر هیچ ندارم دلِ چون آینه دارم

اسکندرِ وقت از ره دارایی خویشم

رسوایم اگر در نظر شیخ ریاکار

خرسندم و نازنده به رسوایی خویشم

غم نیست که پیرِ مه و سالَم بشناسند

در خلوت دل شاهد برنایی خویشم

درمان دلم یافت نشد هر چه که گشتم

درمانده به روی دل شیدایی خویشم

با خویش نیَم رام و ز غیرم همه بیزار

آن لحظه که با شاهد رؤیایی خویشم

سِیر گل از آنِ دگران باد، ادیبا

من هم نفس لاله ی صحرایی خویشم

 

****************************



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 12:5 | نويسنده : زهره |

 كوچ

باشد پرنده! كوچ بكن سمت خانه ات
هر چند سخت مي گذرد با بهانه ات

آن جا اميدوارم از آواز پر شوي
موسيقي و غزل بشود آب و دانه ات

خوش بگذرد طراوت ييلاق و بشكفد
در برفگير چشم اهالي جوانه ات

پاييز، سهم حنجره ي من، تو سعي كن
سرشار از بهار بماند ترانه ات

من يك مترسكم كه به دوشم ... خدا كند،
خوشبختي هما بنشيند به شانه ات

نگذار در خشونت مردانه حل شود
رفتار مينياتوري دخترانه ات

من مي روم صدا شوم و زندگي كنم
در بيت بيت هر غزل عاشقانه ات

****************************





ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 11:58 | نويسنده : زهره |

 مقام معلم

 

گفت استاد مبر درس از ياد

ياد باد آنچه به من گفت استاد

 

ياد باد آن كه مرا ياد آموخت

آدمي نان خورد از دولت يـــاد

 

هيچ يادم نرود اين معنــــي

كه مرا مادر من نـــــادان زاد

 

پدرم نيز چو استــــــادم ديد

گشت از تربيــــــــــت من آزاد

 

پس مرا منت از استـــاد بود

كه به تعليـــــــم من استاد استاد

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:47 | نويسنده : زهره |

 ماندگارترین اشعار

بس سقف شد خراب و نگشت آسمان خراب
بس عمر شد تمام و نشد روز و شب تمام

منشین گرسنه کاین هوس خام پختن است
جوشیده سالها و نپختست این طعام

بگشای گر که زنده‌دلی وقت پویه چشم
بردار گر که کارگری بهر کار گام

در تیرگی چو شب پره تا چند می پری
بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام

ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن
خونابه می‌چکد همی از دست انتقام


****************************



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:43 | نويسنده : زهره |

 

آنچه ناياب است در عالم وفا و مهر ماست

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست

زندگی خوشتر بود در پردهٔ وهم و خیال

صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست

شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع

در میان آتش سوزنده جای خواب نیست

مردم چشمم فرومانده‌ست در دریای اشک

مور را پای رهایی از دل گرداب نیست

خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است

کوه گردون سای را اندیشه از سیلاب نیست

ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم

ورنه این صحرا تهی از لاله ی سیراب نیست

آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست

ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست

گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:40 | نويسنده : زهره |

 بهار

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد

چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا

چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد

نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد

از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری

باز با این دل آزرده کنار آمده باشد

یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر

شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد

لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی

به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد

شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند

روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد

**************************



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:36 | نويسنده : زهره |

 درخت سبز

تو اگر نبودی ای درخت سبز
سبزه و گل و بهار هم نبود
این هوای خوب و سایه های خیس
در کنار جویبار هم نبود

تو اگر نبودی ای درخت سبز
شاخه ای نبود و لانه ای نبود
بر لب پرنده روی سیم برق
شوق خواندن ترانه ای نبود

تو اگر نبودی ای درخت سبز
زنده ای نبود و زندگی نبود
باد را به بهانه ای و زندگی
مرغ را پر پرندگی نبود

رقص برگ های تو اگر نبود
یک نسیم ساده هم نمی وزید
میوه ی رسیده ای به دست ما
دست ما به میوه ای نمی رسید

تو اگر نبودی ای درخت سبز
شاعری بهار را نمی سرود
خط کش و مداد میز و صندلی
دفتر و کتاب و شعر هم نبود




**************************



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:33 | نويسنده : زهره |

 من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید

یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان
چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید

هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و یاد منش  آزاد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه  صیاد کنید

****************************



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:31 | نويسنده : زهره |

 ارغوان

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز؟


آفتابی ست هوا؟ 

یا گرفته است هنوز ؟ 

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

آفتابی به سرم نیست 

از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم دیوار است

آه این سخت سیاه 

آنچنان نزدیک است

که چو بر می کشم از سینه نفس

نفسم را بر می گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه 

در همین یک قدمی می ماند 

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:28 | نويسنده : زهره |

 وفا نكردي
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم 

شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم 

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت 

كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب

ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم 

چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم 

چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم 

چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم 

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:26 | نويسنده : زهره |

 غزل عاشقانه

هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
كارِ من سودازده ، دیوانه گری بود

پرواز به مرغان چمن خوش كه درین دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود

 
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود


روزیكه ز عشق تو شدم بی خبر از خویش
دیدم كه خبرها همه از بی خبری بود


بی تابش مهر رُخت ای ماه دل افروز
یاقوت صفت ، قسمت ما خون جگری بود

دردا ، كه پرستاری بیمار غم عشق
شبها همه در عهده ی آه سحری بود

 ****************************



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:, | 13:18 | نويسنده : زهره |
صفحه قبل 1 صفحه بعد